ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز…. ( داستان کوتاه )
158 بازدید یکشنبه 05 خرداد 1392سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد
استوار بودم و تنومند!
من را انتخاب کرد
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد ، زد ، محکم و محکم تر….
…………..
برای خواندن بقیه داستان عاشقانه روی ادامه مطلب کلیک کنید.