مهربان باشی رهایت می کنند !
229 بازدید شنبه 01 تیر 1392 شعر های عاشقانه,بی وفا باشی شکایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گرچه آیین قشنگیست اما
مهربان باشی رهایت می کنن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
محرم ماه آن عبدخدا | 0 | 221 | love77 |
دوست يابي | 3 | 313 | paniiiz |
بسلامتی خودم | 2 | 420 | golemaryam |
عکس سلفی سردار آزمون بعد از برد با تماشاگران ایران | 1 | 296 | farzad |
بسلامتی.... | 0 | 320 | love77 |
تو اینجایی ! کنار دستم .. | 0 | 313 | roya72 |
لیورپول مشتری جدید سردار آزمون | 0 | 395 | farzad |
آرسنال خواستار جذب سردار آزمون شد | 0 | 345 | farzad |
علی کریمی: برای بازگشت به پرسپولیس امید دارم/ پرسپولیس هنوز شانس قهرمانی دارد | 0 | 296 | farzad |
علی کریمی در پاسخ به کیروش: آمادهام! | 0 | 301 | farzad |
بی وفا باشی شکایت می کنند
با وفا باشی خیانت می کنند
مهربانی گرچه آیین قشنگیست اما
مهربان باشی رهایت می کنن
روز را خورشید می سازد و روزگار را ما،
ما را قلب زنده نگه میدارد و قلب را عشق ،
پس روزگار را عاشقانه بساز ..!!
من عاشقه نگاه مهربون و زیبای توام
دیوونه چشمای روشن و فریبای توام
وقتی توی چشام نگاه می کنی و دروغ میگی
حس می کنم من عاشقه همین دروغای توام
لیلی تو قصه تویی مجنون دیوونه منم
شیرین رویاها تویی فرهاد بی خونه منم
اونیکه میمونه تویی راهی ویرونه منم
اونیکه می خنده تویی اونکه دلش خونه منم
نذار بدون تو دلم از همه چی خسته بشه
نذار بدون تو چشای باز من بسته بشه
……………….
برای خواندن تمامی این شعر زیبا و عاشقانه به ادامه مطلب بروید
اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست
اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست
اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست
اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست
اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست
پس با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم
آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم
آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم
و بعدا” برای آنچه از دست رفته افسوس می خوریم
میروم پشت سرم چشم تو وا می ماند
یاد این قصه فقط در دل ما می ماند
شعر این کودک دلگیر در این شهر غریب
همچو گیسوی تو در باد رها می ماند
اگر این بغض امانم بدهد می گویم
پشت این بغض گلوگیر چه ها می ماند
یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد
اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد
آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد
من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد