هرچه بی وفایی کرد
134 بازدید دوشنبه 13 خرداد 1392 جملات عاشقانه,هرچه بی وفایی کرد به دلخوشی بودنش با خود گفتم:
این نیز بگذرد...
لعنت به من که حتی یک بار هم نگفتم
او نیز بگذرد...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
محرم ماه آن عبدخدا | 0 | 224 | love77 |
دوست يابي | 3 | 316 | paniiiz |
بسلامتی خودم | 2 | 421 | golemaryam |
عکس سلفی سردار آزمون بعد از برد با تماشاگران ایران | 1 | 297 | farzad |
بسلامتی.... | 0 | 322 | love77 |
تو اینجایی ! کنار دستم .. | 0 | 314 | roya72 |
لیورپول مشتری جدید سردار آزمون | 0 | 397 | farzad |
آرسنال خواستار جذب سردار آزمون شد | 0 | 347 | farzad |
علی کریمی: برای بازگشت به پرسپولیس امید دارم/ پرسپولیس هنوز شانس قهرمانی دارد | 0 | 297 | farzad |
علی کریمی در پاسخ به کیروش: آمادهام! | 0 | 302 | farzad |
هرچه بی وفایی کرد به دلخوشی بودنش با خود گفتم:
این نیز بگذرد...
لعنت به من که حتی یک بار هم نگفتم
او نیز بگذرد...
وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...
تو یادت نیست
اما من خوب به خاطر دارم
که برای داشتنت دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود
دوستانم سرزنشم می کنند
می گویند:رفته را باید فراموش کرد
که باید با زنده ها زندگی کرد
در جوابشان لبخند می زنم،بلند می شوم
از روی میز برایت چای برمی دارم
می آیم کنار تو،نزدیک پنجره می ایستم
روی پنجه بلند می شوم و صورتت را می بوسم
آن ها بهت زده، نگاهم می کنند!
گیله مرد میگفت : گاهی فکر میکنیم باید کاری بزرگ و شایسته برای دوستان و کسانی که دوستشان داریم انجام دهیم؛ ولی چون در توانمان نیست ، از خود ناامید و دلخور میشویم . ولی باید به نکته ای توجه کرد :
باران بزرگترین و زیباترین هدیه آسمان به زمین است ولی از قطرات کوچک و ناچیز آب تشکیل شده است .
تکرار باران گونه ی محبت هایِ بسیار بسیار کوچک ما در حق عزیزانمان ، چیزی از یک شاهکارِ بسیار بسیار بزرگ کم ندارد ...
در بین نظرات خوانندگان وبلاگم
یک نفر بی نام و نشان هست
که من عجیب امیدوارم
آن یک نفر..
تو باشی!
عشقم:
همین که می خواهم باور کنم
همه ی روز هایی را که با تو در این خانه زندگی کرده ام
خواب بوده اند..
دکمه ی پیراهنت را پیدا می کنم!
می گویند نا امیدی از درگاه خداوند کفر است
من کافر نیستم، وتو
بر می گردی..
میدونم نشنیدی از من یه بار بگم دوسِت دارم
میدونم قدّ یه دنیا به احساست بدهکارم
میدونم اشتباه کردم عزیزم حق بهت میدم
تو با عشق پیشه من بودی اینو هرگز نفهمیدم
چرا یادم میره دستات پناهِ دستِ سردم بود
چرا یادم میره حرفات یه مرحـــم روی دردم بــود
با اینکه ، خوبی های تو همیشه بی عَوض بوده
خیال نکن که این کارا روی قصد و غرض بــوده
نمیدونم توی قلبم یه حسّ بچگی دارم
تورو آزار میدم امّا بهت وابستگی دارم / وابستگی دارم
یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟
مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟
به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟
کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟
چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه
یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟
هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه
یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟
یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم
یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟
دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت
یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟
درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟
تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟
میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟
یه چیزی بشکنه فقط ، اونم طلسم ما باشه
لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار.... ومثل هربار لیلی قصه باز هم مرد
لیلی گریست وگفت :کاش اینگونه نبود
خدا گفت :هیچ کس جزتو قصه ات را تغییر نخواهد داد !!
لیلی! قصه ات را عوض کن...
لیلی اما میترسید . لیلی به مردن عادت داشت .
تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود..
خدا گفت : لیلی عشق میورزد تا نمیرد . دنیا لیلی زنده میخواهد
لیلی آه نیست . لیلی اشک نیست . لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست ..
لیلی ! زندگی کن...
اگر لیلی بمیرد ، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد ؟
چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟...
چه کسی طعام نور در سفره های خوشبختی بچیند؟
چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟ ؟..
چه کسی پیراهن عشق را بدوزد ؟ ؟ ...
لیلی قصه ات را دوباره بنویس ..
لیلی به قصه اش بازگشت....
این بار اما نه به قصد مردن .
که به قصد زندگی .
و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام .......