متن ادبی بسیار زیبا غروب..
271 بازدید شنبه 11 خرداد 1392 جملات عاشقانه,
در راهیهبیهنور قدمهمی گذارم
قدم هاییهکوتاههناهمطمئن
جلویهراهم افسانهههایی را می بینمهکه هر کدامهرازیهپشتهخودهپنهان کردههاند
چهرهههاهوهچشم هایی را می نگردمهکه دردیهدر دلهخودهنگاههداشته اند
از رویهجویهخیابانههاهمیهپرمهتاهراهم یکنواخت نباشد
ناگهانهپایم پیچ می خوردهتعادلم را ازهدست می دمهاما میهدانم نمی افتم
دوبارههپا در جادههمی گذارم
سرم راهرو بههآسمانهمی کنمهتا آبي آسمانهستایش کنم
دلمهغمناکهمی شود
چون باز ابری سایه اش رویهخورشید گستردهو نگذاشتهغروب را ببینم
...
نا گهانهظلمتهشکافت
آذرخشيهفرود آمده، و مرا ترساند
رگباریهنشستهبر شانه هایمهاز در همدلی
اماهکوتاه
خواستم سايه راهبه دره رها کنم اماهسکوت نگذاشت
و منههمچنان ...