دکلمه زیبای به چشمای خودت قسم مریم حیدر زاده
337 بازدید چهارشنبه 13 آذر 1392 جملات عاشقانه,شعر های عاشقانه,متن عاشقانه و احساسی,دکلمه عاشقانه,به چشمای خودت قسم دیگه بهت نمی رسم
وصال تو خیالیه وای که دلم چه حالیه
یادت میاد بهارمون دل ها ی بی قرارمون؟
قایم شدن تو کوچه ها دور از نگاه بچه ها
بازی های عروسکی آخ که چه حیف شد کودکی
یک کم برس باز به خودت می خوام بیام تولدت
اونوقت ها اینجوری نبود راهت به این دوری نبود
حالا که عاشقت شدم نیستی دیگه مال خودم؟
پاییز چه فصل زردیه عاشقی هم چه دردیه
گم شده باز بادبادکم تو نمیای به کمکم
می خوام دستات رو بگیرم تو بمونی من بمیرم
عاشقی هم نوبتیه آخ که چه بد عادتیه
من نگرانم واسه تو، قبلهء دیگران نشو
اشکم به این زلالیه دل تو از من خالیه
تو مه عشق تو گمم هلاک یه تبسمم
تو شدی مال دیگری چه جور دلت اومد بری ؟
قفل ها که بی کلید شدن چشمها به در سفید شدند
چه امتحان خوبیه دوریت عجب غروبیه
بارون شدیده نازنین از تو بعید نازنین
خاطره رو جا نگذاری باز من رو تنها نگذاری
اون وقت ها مهمونت بودم دنیا رو مدیونت بودم
اون وقت ها مجنونم بودی کلی پریشونم بودی
قصه حالا عوض شده صحبت یک تولد
قلبت رو دادی به کسی؟؟ یک کم واسم دلواپسی ؟؟
میترسی که من بشکنم پشت سرت حرف بزنم
من!!!منی که بوسیدمت تو اون غروب که دیدمت
تو واسه من ناز میکنی؟؟ ناز میکشم باز می کنی
این رسمش نیلوفرم؟؟ من که ازت نمی گذرم
ستارمون یادت میاد دلواپسم خیلی زیاد
فقط تماشا میکنی بعد عشق رو هاشا میکنی؟؟؟؟
چه لطفی به من میکنی تکلیف رو روشن میکنی
میگی گذشت گذشته ها چه راحتند فرشته ها
سر به سرم که نگذاری بگو بگو یکم دوستم داری؟؟؟
نمی مونی من میمونم میری یک روزی می دونم
اول ها مهربون ترند اون هایی که همسفرند
اشک من هم که جاریه نگه دار یادگاریه
میسپارمت دست خدا اگه دوستم داشتی بیا