برای دیدن تمامی تصاویرهای عاشقانه فانتزی دختر و پسر به ادامه مطلب بروید
از تو هیچ نمی خواهم
نه گل
نه باران
و نه حتی بهار
گاهی مرا
نیم نگاهی کافیست...!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
محرم ماه آن عبدخدا | 0 | 224 | love77 |
دوست يابي | 3 | 317 | paniiiz |
بسلامتی خودم | 2 | 423 | golemaryam |
عکس سلفی سردار آزمون بعد از برد با تماشاگران ایران | 1 | 298 | farzad |
بسلامتی.... | 0 | 322 | love77 |
تو اینجایی ! کنار دستم .. | 0 | 314 | roya72 |
لیورپول مشتری جدید سردار آزمون | 0 | 397 | farzad |
آرسنال خواستار جذب سردار آزمون شد | 0 | 347 | farzad |
علی کریمی: برای بازگشت به پرسپولیس امید دارم/ پرسپولیس هنوز شانس قهرمانی دارد | 0 | 297 | farzad |
علی کریمی در پاسخ به کیروش: آمادهام! | 0 | 302 | farzad |
عکس های عاشقانه زیبا و جدید
به ادامه مطلب بروید
خیلــــی وقت است کـــــــه "بی تــــــابم"
دلـــــــم تــــــــاب میخواهد
و یک هــــُــلِ محــــکم
کـــــه دلم هــُـــرّی بریزد پایین،هر چـــــه در خودش تلنبار کرده را...
وقتی که یک رابطه تمام میشود ، بزرگترین درد آدمی این ست که درگیر میشودآیا آن طرف هم در تمام این روزها ، ماه ها ، سال ها به آن روزهای خوب فکر میکند ؟
آیا او هم در حجم وسیع خاطرات غرق میشود ؟
آیا او هم آهنگ های همیشگی را گوش می دهد یا نه دیگر طبع ش تغییر کرده ؟
آیا او هم وقتی پا بر سنگ فرش آن خیابان معروف که میگذارد یاد خیلی چیزها میوفتد ؟
آیا او هم هنوز همان سیگار همیشگی را میکشد ؟
آیا او هم شماره تلفن مرا از حفظ است یا نه ؟
آیا او هم بایگانی عکس های قدیمی دارد یا که نه ؟
آیا آیا آیا آیا آیا ...
این سوالات است که مثل خوره روح آدمی را می جودو بعد آدمی دیگر آدم سابقنمیشود
آدم سابق نمیشود
نمیشود
نمیشود..
دیگر آن مجنون سابق نیستم
آن بیابان گرد عاشق نیست
اینک از اهل نسیم و سایه ام
با تب صحرا موافق نیستم
با سلامی با خیالی دل خوشم
در تکاپوی حقایق نیستم
بس کنید اصرار را، بی فایده ست
من برای عشق لایق نیستم
از تو هیچ نمی خواهم
نه گل
نه باران
و نه حتی بهار
گاهی مرا
نیم نگاهی کافیست...!
روزی آرزو داشتم بر بلندترین ارتفاع دنیا با همه وجودم صدایت كنم
تا شاید طنین صدایم در تمامی كوچه پس كوچه ها بگردد
و گوش های تو را تسخیر كند و یادت بیاید كه كسی در خلوت خود تو را می خواند.
كسی كه همه حجم تنهایی اش با حضورت پر می شد.
كسی كه قصه هایش را برایت می سراید و شاید نطقش با تو باز شد
و اكنون در حصار سكوت گرفتار آمده است.
اما امروز می خواهم فقط نامت را در خاطره ام بسپارم
و بعنوان یك حادثه زیبا در كنج ذهنم قاب كنم.
می خواهم در كنار همه خاطرات زیبایم بمانی...!!!
دلم نمی آید مست نشوم از عطر نگاهت
دلم نمی آید..
دلم نمی آید غرق آن آبی ِ بودنت نشوم..
لعنت به همه خوبی هایت...
نه..
دلم که نمی آید لعنت کنم!
یادم نبود..
دل ندارم ، من! دلم را تو بردی..!؟
من از پروانه بودن ها.
من از دیوانه بودن ها.
من از بازی یک شعله سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترمس
من از هیچ بودن ها
از عشق نداشتن ها.
از بی کسی و خلوت انسان ها می ترسم.
این روزها
دکلمه دل نوشته ها با صدای پرویز پرستویی:
این دل نوشته ها را دوستش دارم،همه این کلمات و واژه ها را که نه،که تمامی مقصود دلم را
اهل روزگار بدانند من او را دوست میدارم،هنوز عطر نگاه او با من است،هنوز آن دستمالی که اتو کشیده کنج خانه ست برای من یعنی تمنای او..
حجم:4 مگابایت
فرمت:mp3
تصاویر بیشتر در ادامه مطلب
باز باران آمده تا در زیر آن قدم بزنم
باز دلم گرفته تا همراه با باران اشک بریزم
باز دلتنگی به سراغم آمده تا به یاد تو بیفتم
باز بی قراری و باز هم چشم انتظار
احساس من در این روز بارانی ، احساسی به لطافت باران ، به رنگ آبی
آرزویی در دلم مانده ، شبیه حسرت ، شاید هم یک رویا
آن آرزو تویی ، که حتی لحظه ای اندیشیدن به این آرزو مانند لحظه پریدن است ، مانند لحظه زیبای به تو رسیدن است
شیرین است آرزوهای عاشقانه ، به شیرینی لبهای تو ، باز هم باران مرا به رویاها برده ، خیس کرده قلب عاشق مرا با قطره های مهربانش، دیوانه کرده این هوا ، قلب مرا ، چه زیباست قدم زدن به یاد تو در زیر قطره های بی پایانش
باز باران آمده تا یاد مرا در دلت زنده کند، تا به یاد آن روز به زیر باران بیایی تا عطر حضور تو بیاید در آسمان آبی احساس تا باران بیاورد عطر تو را به سوی من ، تا زیباتر کن آن احساس عاشقانه من
یک لحظه چشمهایم را بر روی هم گذاشتم ، قطره های باران بر روی گونه ام سرازیر میشد ، به رویاها رفتم ، دلم برایت تنگ شده بود خواستم برای یک لحظه تو را در رویاها ببینم تا آتش دلتنگی هایم کمی کمتر شود ، تا دلم باز هم به عشق دیدنت آرامتر شود ، پرنده از شوق این باران با دیدن دیوانه ای مثل من ، عاشقتر شود!
من و بودم سکوت بود و تنهایی و آسمان،تنها می آمد صدای قطره های باران
سکوت رویاهای مرا به حقیقت نزدیک میکرد ، این باران بود که مرا در رویاها برای دیدن تو همراهی میکرد
تو را دیدم ، نمیدانستم درون رویاهایم هستم ، از آن شاخه به سوی تو پریدم ، تو را در آغوش خودم کشیدم ،گفتم که دلم برایت تنگ شده بود عزیزم
از آن رویا بیرون آمدم ، حس کردم دلم آرامتر شده ، تو در کنار منی و باران تمام شده
آهای بی وفا
انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد
چـه رســم تلخــی سـت
تــــو ، بــی خـــبـر از مــن
و
تمـــام مـن ، درگـــیر تــو