من نیز رویاهای شکسته ام را پیش خدا بردم !
178 بازدید جمعه 10 خرداد 1392 مطالب آموزنده,همان گونه که بچه ها با چشم های گریان , اسباب بازی های شکسته ی خود را برای تعمیر و بازسازی نزد ما می آورند , من نیز رویاهای شکسته ام را پیش خدا بردم چرا که او دوست من بود , اما به جای اینکه او را با صلح و آرامش , تنها بگذارم تا کارش را انجام دهد در اطراف او پرسه زدم و کوشیدم با راه و روش خودم , او را کمک کنم .
سرانجام کوشیدم آنها را پس بگیرم و گریان گفتم چگونه می توانی تا این حد آهسته پیش بروی ؟
او گفت :
(( فرزندم ! چه کار میتوانم بکنم , تو هرگز اجازه نمی دهی که کارها در مسیر خیر و صلاح تو پیش برود.))