متن عاشقانه حس پاییزی
برگها میریزند ، تا درختان رها شوند از اینهمه سنگینی بر روی خود
اشکها از چشمانم میریزند ، تا دلم رها شود از اینهمه غم درون خود….
به سوی پاییز، پاییزی که احساس را در دلم دوباره زنده میکند
دلتنگ قدم زدن در کوچه باغ ها ، فرار از غم ها ، به سوی تویی که تمام هستی منی
ماه مهر می تابد بر سرزمین بی مهری ها ، ماهی به رنگ عشق…
سخت گذشت فصل های بی محبت ، و باز آمد پاییز پر از طراوت…
کاش خزان نمیگذشت ،برای منی که از بهار هیچ خاطره ای ندارم….
بوی عطر پاییز و آرامش من با صدای خش خش برگها ، با آمدن نم نم بارانها
و باز می آید ابرها ، می وزد آن بادی که با خود عشق را به همراه می آورد
رنگهای تکراری ، در فصل های تکراری ، پاییز هزار رنگ با دلی یکرنگ….
من و پاییز و یک دنیا عشق ، و اینبار با حس و حالی دیگر به دیدار خزان میروم…
خزانی که با تو آمد و زندگی ام را لبریز از حس عشق و محبت کرد…
و من به شوق دیدن پاییز گذراندم فصل های بی روح را ، من به عشق خزان به انتظار ماندم
انتظاری برای ماندن ، با نگاهی دیگر دنیا را دیدن….
برگها میریزند ، تا درختان رها شوند از اینهمه سنگینی بر روی خود
اشکها از چشمانم میریزند ، تا دلم رها شود از اینهمه غم درون خود….
به سوی پاییز ، بدون خزان بهاری در راه نیست!
منبع:سایت دفتر عشق
نویسنده:مهدی لقمانی