پرنسس
122 بازدید جمعه 10 خرداد 1392 جملات عاشقانه,پـسـری کِ بـا عـشـقـش
مـثـلِ یِ پـرنـسـس رفـتـار مـی کـنـه ،
ثـابـت مـی کـنـه کِ تـو دسـتایِ یِ مـلـکـه بـزرگ شـده (!)
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
محرم ماه آن عبدخدا | 0 | 227 | love77 |
دوست يابي | 3 | 320 | paniiiz |
بسلامتی خودم | 2 | 427 | golemaryam |
عکس سلفی سردار آزمون بعد از برد با تماشاگران ایران | 1 | 301 | farzad |
بسلامتی.... | 0 | 325 | love77 |
تو اینجایی ! کنار دستم .. | 0 | 319 | roya72 |
لیورپول مشتری جدید سردار آزمون | 0 | 404 | farzad |
آرسنال خواستار جذب سردار آزمون شد | 0 | 351 | farzad |
علی کریمی: برای بازگشت به پرسپولیس امید دارم/ پرسپولیس هنوز شانس قهرمانی دارد | 0 | 301 | farzad |
علی کریمی در پاسخ به کیروش: آمادهام! | 0 | 307 | farzad |
پـسـری کِ بـا عـشـقـش
مـثـلِ یِ پـرنـسـس رفـتـار مـی کـنـه ،
ثـابـت مـی کـنـه کِ تـو دسـتایِ یِ مـلـکـه بـزرگ شـده (!)
روزی خورشید و باد با هم در حال گفتگو بودن و هر کدوم نسبت به اون یکی ابراز برتری میکرد، باد به خورشید می گفت که من از تو قویتر هستم، خورشید هم ادعا میکرد که اون قدرتمندتره . گفتن بیایم امتحان کنیم، خب حالا چه طوری؟ دیدن مردی در حال عبور بود که کتی به تن داشت . باد گفت که من میتونم کت اون مرد رو از تنش در بیارم ، گفت پس شروع کن.
باد وزید و وزید، با تمام قدرتی که داشت به زیر کت این مرد می کوبید،در این هنگام مرد که دید نزدیکه کتش رو از دست بده،دکمه های اونو بست و با دو دستش هم اونو محکم چسبید.باد هر چه کرد نتونست کت مرد رو از تنش بیرون بیارهو با خستگی تموم رو به خورشید کرد و گفت:عجب آدم سرسختی بود، هر چی تلاش کردم موفق نشدم،مطمئن هستم که تو هم نمی تونی
خورشید گفت تلاشم رو می کنم و شروع کرد به تابیدن،پرتوهای پر مهرش رو بر سر مرد بارید و اونو گرم کرد.مرد که تا چند لحظه قبل با تمام قدرت سعی در حفظ کتش داشت دید که ناگهان هوا تغییر کرده و با تعجب به خورشید نگاه کرد،دید از اون باد خبری نیست، احساس آرامش و امنیت کرد.
با تابش مدام و پر مهر خورشید اون هم گرم شد و دید که دیگه نیازی به اینکه کت رو به تن داشته باشه نیست،بلکه به تن داشتن اون باعث آزار و اذیت اون می شه.به آرومی کت رو از تنش در آورد و روی دستش گذاشت
باد سر به زیر انداخت و فهمید که:خورشید پر عشق و محبت که بی منت به دیگران پرتوهای خودش رو می بخشه ، بسیار از اون که می خواست به زور کاری رو به انجام برسونه قویتره.باز هم عشق (بی منت) برتره….
آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم
آن زمان که دوستمان دارند لجبازی می کنیم
و بعدا” برای آنچه از دست رفته افسوس می خوریم
شادی امروزم را به خاطر نادانی دیروزم از دست دادم.
خداوندا نادانی امروزم را بگیر
تا شادی های فردایم را از دست ندهم !
ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﺍﺕ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ؛
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﮐﻪ ﺑﯽﺭﯾﺎ ﻧﺜﺎﺭ ﻫﺮ ﺍﺣﻤﻘﯽ ﮐﺮﺩﯼ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽﺍﺕ,ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﺗﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻮﯾﺖ ﮐﻪ ﺑﯽﺧﯿﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﮏﺁﻟﻮﺩﻩﯼ ﺍﺣﻤﻖﻫﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺮﯼ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﯾﺨﺘﻪﺍﻧﺪ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﺭﻭﺣﺖ،ﺟﺴﻤﺖ…..
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﯼ ﺗﻮ ﻭ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﺖ،ﻋﺸﻘﺖ،ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﺗﻮ ﻧﺘﺮﺱ ﻭ ﺯﻥ ﺑﻤﺎﻥ
ﺍﺣﻤﻖﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﻧﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺘﺮﺳﯽ
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ
ﺯﻥِ ﻣﺮﺩﻧﻤﺎ ﻣﯽﺷﻮﯼ !
کنارم هستی و اما ، دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم ، بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده ، میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری ، دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم ، تو فکر بودن با هم
محال پیش من باشی ، برم سرگرم کاری شم
میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار ، از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو میخوای ، یه جورایی خود آزاری…
از انسانها غمی به دل نگیر
زیرا خود نیز غمگین اند ، با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند
زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند…
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی
که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد
برای دیدن تمامی کارت پستال های عاشقانه بسیار زیبا و رمانتیک روی ادامه مطلب کلیک کنید.
اگر خواستی بدانی چقدر ثروتمندی،
هرگز پول هایت را نشمار،
قطره ای اشک بریز و
دستهایی که برای پاک کردن اشکهایت می آیند، را بشمار.
این است ثروت واقعی….
وقتی دفتر خاطراتم را مرور می کنم
یادم می افتد که چقدر خوبی
اما تا می بندمش
و آینه دستی ام را از کیف در می آورم
کبودی زیر چشمانم می گوید
آن دفتر دروغ می گوید …!
گاهی خدا آن قدر صدایت را دوست دارد
که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای من . . .
ای مترسک!
آنقدر دستهایت را باز نکن،
کسی تو را در آغوش نمی گیرد.
ایستادگی همیشه تنهایی می آورد……
هر گاه که حقوق از دست رفته خویش را می گیری ،
به طرز شگفت انگیزی روحیه ات بالا می رود ،
قدرتمند تر می شوی ،
سبزتر می شوی .
پس اجازه نده حقت را بخورند .
به آن ها محبت کن،
احترام بگذار
اما قرار نیست هر چه گفتند سرت را پایین بیندازی و بروی !
هی تو!
گیرم که تمام شب را گریه کرده باشی ،
گیرم که جای خالی یک آغوش ،
تا خود ِ صبح دستش را دور گلویت فشرده باشد .
اشک هایت را با دست های خودت ،
با همین دستمال چرک تنهایی پاک کن ،
که همه ی رهگذران این خیابان شلوغ مثل تو تنهایند…!
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت.
عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد.
در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند؛
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند
و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد
………….
برای خواندن بقیه داستان آموزنده عقاب روی ادامه مطلب کلیک کنید.
شادی امروزم را به خاطر نادانی دیروزم از دست دادم.
خداوندا نادانی امروزم را بگیر
تا شادی های فردایم را از دست ندهم !
کهنه فروش تو کوچه مون داد میزد :
کهنه میخریم، وسایل شکسته و درب و داغون میخریم.
بی اختیار فریاد زدم :
قلب شکسته ای – که روزگاری قیمت داشت – هم میخری؟
گفت:
اگر برایت ارزش داشت، به دست نا اهل و بی لیاقت نمی دادی تا آنرا بشکند.
راست میگفت …